کودکان، به صورت کاوشگران فعال و با انگیزهای هستند که تفکر آنها با تاثیر مستقیم روی محیط رشد میکند. ذهن کودک ساختارهای روانشناسی و ذهنی خود را به شکلی تشکیل و تغییر میدهد که با واقعیتهای بیرونی مطابقت پیدا کند.
تولد تا دو سالگی: تفکر با اعضای بدن
کودکان از تولد تا دوسالگی با استفاده از بازتابها، رفتارهای تصادفی و تقلید، سعی میکنند یاد بگیرند و فکر کنند. در این دوره مهارتهای حرکتی محدودی دارند. به مرور زمان توانایی جستجو کردن برای پیدا کردن شیئی که پنهان شده را کسب میکنند؛ اما هنوز از تفکر و استلال عاجزند و صرفا با اعضای حسی و حرکتی بدن فکر و عمل میکنند.
با تقلید یاد میگیرند، اوایل به مدت یک روز و سپس تا 1 ماه رفتار فرد مقابل در ذهن آنها میماند. در اواخر این مرحله میتواند خود را جای فرد دیگری بگذارد و بازی کند. مثلا وانمود کند که پدر یا مادر است و از رفتارهایی که دیده برای نقش خود استفاده میکند. برای اطلاع بیشتر از روند رشد کودک تا یک سالگی۱۵ کلیک کنید.
2 تا 6 سالگی: عدم درک دیدگاه دیگران
کودک در این مرحله، همچنان از تفکر و درک استدلالات عاجز است. شما هر قدر برای او استدلال منطقی بیاورید او به دلیل خودمحوری، آنها را درک نمیکند. خودمحوری یعنی کودک دنیا را فقط از دریچه نگاه خویش میبیند و در تشخیص دیدگاه و نظر دیگران ناتوان است. کودک در این سن نمیتواند تشخیص دهد که وقتی ظاهر یک چیز تغییر میکند، ماهیت آن همان است. مثلا اگر اسباب بازیهای خود را پخش زمین کند، حس میکند اسباب بازی بیشتری دارد.
کودک تا 11 سالگی حرف شما را کامل نمیفهمد
از 6 تا 11 سالگی، دوره تفکر عینی کودک است؛ به این معنا که تفکر کودک تنها محدود به چیزهایی است که میبیند، او توانایی فرض کردن ندارد. کودکان قبل از 11 سالگی همچنان توانایی استدلال ندارند و باید به صورت عینی، اشتباهات یا نظرات خود را به او بگویید. مثلا کودک میفهمد که وقتی 3 تکه چوب به او میدهید، کدام بلندتر است اما اگر به او بگویید که در ذهنش تصور کند که چوب الف از چوب ب و چوب ب از چوب ج بزرگتر است، نمیتواند این عملیات ذهنی را انجام دهد و به شما بگوید کدام بلندتر است.
بنابراین، برای مثال اگر به کودک خود بگویید که "طلاق من و پدرت به خاطر این نیست که او را دوست ندارم، فقط چون نمیتوانم کنار اون خوشحال باشم از هم یک مدت جدا میشویم". طبیعتا فرزند شما در سن دبستان توانایی تحلیل این قضایا را ندارد.