خیلی برام روشن نیست منظورتون از واژه «به معنی واقعی خطرپذیر» چیه اما شاید بشه گفت اگر برای هر استارتاپ از مرحله Pre-Seed تا Exit یک مسیر در نظر بگیریم که در ابتدا ریسک استارتاپ بسیار بالاست اما سرمایه مورد نیازش خیلی هنگفت نیست و هر چه استارتاپ به سمت بلوغ پیش میره ریسکش کمتر میشه اما در آنسوی ترازو سرمایه مورد نیاز برای خرید بخشی از سهامش بالاتر میره باید بگم که در ایران با من یک ترندی دیدم و اون اینه که اکثر سرمایهگذاران ترجیح میدن در مراحل اولیه وارد بشن که سرمایه هنگفتی نیاز نیست و در واقع سرمایه گذاری کمتر رو ارجح دانستن بر ریسک کمتر سرمایهگذاری به صورتی که استارتاپهایی که از راند اول یا دوم سرمایهگذاری عبور میکنند انتخابهای چندانی برای مذاکره جذب سرمایه ندارند و این از نظرم یک خلا هستش.داستان بدتر میشه وقتی بانکها که طبق قوانین بازل لازمه محدودیت قائل بشن در سرمایهگذاریهای موزون به ریسکشون اومدن و در مراحل ابتدایی استارتاپها سرمایهگذاری میکنند که خب با توجه به ریسک بالا این داستان منطقی نیست.در واقع سرمایهگذاران ما ریسک پذیر هستن اونم بیش از حد که مرحله بذری رو انتخاب میکنند!
مورد دیگر که به ذهنم میرسه VCهایی در ایران هستند که در واقع در برابر سرمایهگذاری که میکنند قرار نیست به فرد یا نهادی پاسخ بدهند و خب وقتی پول دست نهادی به خود فرد/نهاد متعلق نباشه و لازم نباشه بابتش حساب پس بده این داستان منجر به پول پاشی در اکوسیستم و ضعیفتر شدن بازیگران دیگر میشود
آخرین برداشت از صحبت شما رو من اینگونه تفسیر میکنم که در کشور ما چیزی که نیازه تا بیشتر فعال بشه فرشتگان سرمایهگذار هستند و نه VCها.چرا که در مراحل اولیه فعالیت یک استارتاپ، بوروکراسی بیش از حد VCها منجر به مرگ استارتاپ میشه در صورتی که خیلی وقتها فرشتگان سرمایهگذار با شهود خودشون از کسب و کار و تیم میتونند خیلی سریع به تیم سرمایه تزریق کنند تا بیزنس تیم سرپا بمونه و تیم وقتی سراغ VC بره که به اندازه کافی رشد کرده و فرآیند ۳ تا ۶ ماهه تامین سرمایه از VC رو بتونه هندل کنه