اگه تلاش بکنین و شکست بخورین بهتره یا اگه هیچ تلاشی نکنین؟

سیدمحمدرضا احمدی
شخصیت شناسی انیاگرام
در جوابکو میتونید در مورد هر موضوعی سوال کنید، به سوالای بقیه جواب بدید و تجربهتون رو به اشتراک بگذارید!
اگه تلاش بکنین و شکست بخورین بهتره یا اگه هیچ تلاشی نکنین؟
هنگامی که از شکست بترسیم، به این معنی است که شکست را پذیرفتهایم. بنابراین باید به خودمان اعتماد کنیم و با نگرشی مثبت با هدف خودمان روبرو شویم. ریشهی ترس را در خودمان پیدا کرده و آن را از بین ببریم. چگونه؟ ما باید سعی کنیم با تفکر درست و ابزار مناسب، قدم به قدم پیش برویم و باور داشته باشیم که با تلاش مستمر پیشرفت خواهیم داشت، و حتی اگر در این مسیر شکست هم بخوریم، تجربهای آموختهایم.
عمل نکردن، در نظر من بدتر از شکست است.
ترسها را میتوانیم به دو دستهی کلی تقسیمبندی کنیم: ترسهای معقول (سالم) و ترسهای نامعقول (ناسالم). نمونهای از ترس معقول، ترسی است که هنگام مواجهه با یک جانور درنده در ما شکل میگیرد و باعث میشود برای حفظ جانمان فرار کنیم. از ترسهای نامعقول، ترس از شکست، ترس از موفقیت و ترس از فقر را میتوان نام برد که ریشه در تفکر آیندهنگر دارند و معطوف به امری واقعی نیستند.
۱) ترس از خجالتزده و شرمنده شدن: مثلاً ممکن است فکر کنیم اگر در حین سخنرانی تپق بزنیم بقیه دستمان میاندازند و جلوی آنها خجالتزده میشویم.
۲) ترس از دست دادن عزتنفس خود: مثلاً ممکن است از این بترسیم که اگر به کسی که به او علاقه داریم، ابراز علاقه کنیم و او دوست داشتن ما را نپذیرد، روحیهمان را به کلی از دست میدهیم.
۳) ترس از دست دادن جایگاه اجتماعی: مثلاً ممکن است از این بترسیم که اگر کسبوکاری راهاندازی کنیم و شکست بخوریم، دیگر نتوانیم همین شغل کارمندی فعلی را هم داشته باشیم.
۴) ترس از ناراحت کردن افراد مهم: مثلاً ممکن است از این بترسیم که اگر در کنکور قبول نشویم، پدر و مادرمان از ما بسیار ناراحت میشوند.
۵) ترس از آیندهی نامعلوم: مثلاً ممکن است از این بترسیم که اگر پروژهای را شروع کنیم معلوم نیست چه زمانی بتوانیم آن را تمام کنیم و چقدر از ما انرژی میگیرد.
۱) دست روی دست گذاشتن: یعنی با این که میدانیم کار درست چیست فرصتسوزی میکنیم و دست به اقدام نمیزنیم. به این وضعیت سندروم هملت نیز میگویند.
۲) فلج بیتصمیمی: یعنی نمیتوانیم بین چند گزینه یکی را انتخاب کنیم. منتظر میشویم تا یکی از گزینهها حذف شود یا دیگران برای ما تصمیم بگیرند.
۳) عقبنشینی یا پسرفت: یعنی به وضعیت قبلی برمیگردیم. مثلاً وقتی در کار شکست میخوریم با خودمان میگوییم به من نیامده کار آزاد کنم. بهتر است بروم درسم را ادامه بدهم و مدرک تحصیلی بالاتری بگیرم.
۴) اقدامات مصنوعی: در این حالت دست به اقداماتی میزنیم اما اقداماتمان خنثی و کماثر هستند. در حدی اقدام میکنیم که از محدودهی امن خود خارج نشویم.
از طرفی باید به نکتهٔ مهم دیگری نیز دقت کرد و آن این است که ترس احساسی محافظتکننده است و برای انسان کارکرد بقاء دارد. اگر اصلاً نمیترسیدیم احتمالاً پیش از این بارها خود را به کشتن داده بودیم. بنابراین ترس از شکست خیلی پایین نیز خوب نیست و نباید سعی کنیم احساس ترس را کاملاً در خودمان از بین ببریم.
افرادی که در حین عملیات آکروباتیک دچار سانحه جدی شدهاند، افرادی که به دام ورشکستگیهای بزرگ مالی افتادند و افرادی که خطاهای آنها در کار با ابزارآلات و ماشینها منجر به بروز فاجعه شده است، اغلب افرادی بودند که ترس از شکست پایینی داشتند. این افراد در تخمین زدن ریسکهای موجود و کنترل ریسکها ناتوان عمل کردند، در نتیجه باعث آسیب دیدن خود و دیگران شدند.
۱) بپذیریم که ترس کارکردهای مثبتی هم برای ما دارد. پس نخواهیم آن را کاملاً از بین ببریم. ترس صرفاً یک احساس هشداردهنده است. ما این توانایی را داریم تا پاسخمان به این احساس (که همان رفتار است) را آگاهانه انتخاب کنیم.
۲) به جای متمرکز شدن روی ترس، روی اقدام کردن تمرکز کنیم. دکتر سوزان جفرز روانشناس آمریکایی در کتاب معروف خود به نام بترسید با این حال انجام دهید۵۸ میگوید: «تنها راه غلبه بر ترس از انجام دادن کاری، این است که برویم و آن کار را انجام بدهیم» و در جای دیگری میگوید: «تا زمانی که به رشد و پیشرفت خود ادامه میدهیم، ترس هم وجود خواهد داشت. پس تنها راه این است که بترسیم اما با این حال انجام دهیم». اگر شما ترس از شکست بالایی دارید اما آدم عملگرایی هستید و دست به اقدام میزنید، باید به خودتان تبریک بگویید. در نقطه مقابل اگر ترس از شکست در شما پایین است، اما اقدام خاصی هم انجام نمیدهید، نباید خیلی خوشحال باشید. ترسیدن و اقدام کردن بهتر از نترسیدن و اقدام نکردن است.
۳) ریسکهایمان را کنترل کنیم. یعنی بیش از آن چیزی که در توانمان است ریسک نکنیم و زمان خروج مناسب از پروژه، معامله و رابطه را بدانیم. اگر میخواهیم کسبوکاری راه بیندازیم و فقط ۵ میلیون تومان پول داریم که ریسکپذیر است، در گام اول فقط همان ۵ میلیون تومان را هزینه کنیم و ببینیم آیا بازخورد مورد نظر را میگیریم یا نه؟ اگر میخواهیم پروژهای را شروع کنیم که انتهایش معلوم نیست، برای خودمان معیارهای عملکردی تعیین کنیم که مثلاً در ماه ششم باید به چه وضعیتی رسیده باشیم. اگر وارد رابطهی عاطفی جدیدی میشویم و بعد از سه ماه عزتنفسمان کاهش پیدا کرده است و طرف مقابل حتی یک بار هم به ما حرف دلگرمکنندهای نزده است، یعنی ریسکهایمان در حال افزایش است و باید فکری اساسی کنیم.
۴) نگرشمان را به شکست تغییر بدهیم. شکست یعنی نرسیدن به نتیجه موردنظر. مثلاً میخواستیم پنج میلیون تومان بفروشیم اما سه میلیون تومان فروختیم. میخواستیم در فلان شرکت استخدام شویم اما درخواستمان پذیرفته نشد. عباراتی مانند افتضاح، فاجعه، ناامیدکننده و... برچسبهایی است که خودمان به آن شرایط میزنیم. به جای سرزنش کردن خود و دیگران، ببینیم از آن شکست چه یادگیریای داشتیم. لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی میگوید: «زبان تو مرزهای جهان توست». دقت کنیم که شکستهایمان را چطور تفسیر میکنیم و از چه واژههایی برای توصیف آن استفاده میکنیم. این انتخاب ماست که بگوییم: «اگر شکست بخورم افتضاح میشود» یا بگوییم: «اگر شکست بخورم احساس خوبی نخواهم داشت». هر دو یک مفهوم را با دو واژه متفاوت میرسانند اما اولی ما را دچار ترس و تردیدهای شدیدتری میکند.
۵) به خودمان مجوز تجربه کردن بدهیم. آنتونی رابینز مربی رشد فردی در کتاب بیداری غول درون میگوید: «موفقیت، نتیجه قضاوت خوب است. قضاوت خوب نتیجه تجربه است. تجربه هم از قضاوتهای بد میآید». به طور ساده یعنی، برای موفق شدن احتمالاً باید چند باری شکست را هم تجربه کنیم. وقتی از قبل در این باره آگاهی داشته باشیم، ترسمان هم کمتر میشود.
۶) ترسمان را تحلیل کنیم. برایان تریسی مدرس و نویسنده رشد فردی، روش سادهای را برای غلبه بر ترس از شکست ۴۹پیشنهاد میدهد. او میگوید بالای یک صفحه کاغذ، کاری را که از انجام دادنش میترسید، بنویسید. سپس به این سه سؤال در زیر آن پاسخ بدهید. الف) این ترس چطور من را در زندگیم عقب نگه میدارد. ب) این ترس در گذشته به من چه کمکهایی کرده و چه کارکردهایی برایم داشته است؟ ج) نتایج مثبت کنار گذاشتن این ترس چه چیزهایی است؟ با پاسخ به این سه سؤال، میتوانیم ارزیابی کنیم داریم چه چیزهایی به دست میآوریم و چه چیزهایی را از دست میدهیم.
بخشی از نکاتی که گفتم برگرفته از مقاله «ترس از شکست : ۴ چیز مهمی که باید درباره آن بدانید۸۵» است. در صورت تمایل به کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید مقاله را مطالعه بفرمایید.
یه جمله کاربردی هست که میگه بیشتر افراد از مشکلاتی میترسن که شاید هیچ وقت بوجود نیاد. شکست هم از این دسته مشکلات هست. علل ترس از شکست و نوع ترس برای افراد متفاوته. نکتهای رو که باید فراموش نکنیم اینه که شکست همیشه مقدمه پیروزی نیست. البته از نظر من. گاهی اوقات شکستها جبرانناپذیر هستن. پس ترسناک هستن. من ریشه اصلی ترس از شکست رو ترس از حرکت به نقطه صفر و حتی عقبتر میبینم. توصیه من برای افرادی که ترس از شکست دارن اینه که سعی کنید برای رسیدن به پیروزی راه موفقیت رو به چند مرحله تقسیمبندی کنید تا از دو مزیت بهرهمند بشید: 1- در صورت شکست خوردن در مراحل پیش رو دیگه شما نهایت شکست رو تجربه نکردین و جمله (جلو ضرر رو هر وقت بگیرید منفعت هست) رو تجربه کردین و حتی شاید در مراحل اولیه بتونید شکست رو پیشبینی و از وقوع اون جلوگیری کنید. 2- پیروزی در هر مرحله به شما این امید و انرژی رو میده که بتونید مراحل بعدی موفقیت رو به شکل بهتری سپری کنید.
اگر از شکست در زمینهای بترسیم یعنی این که قبلا در کار مشابهی شکست خوردیم یا در کاری که مشابه اون کار نیست و خودمون الکی شباهتهایی براش پیدا میکنیم. یا این که کسی رو میشناسیم که تواناییش توی اون کار بیشتر از ما هست و در عین حال شکست خورده. در مواجهه با این موقعیتها باید وضعیت را کاملا بررسی کنیم. علت شکست میتونه این موارد باشه: توجه نکردن به ریسکهای بدیهی اون کار، ریسکهایی که پنهان بوده و اونا رو ندیدیم، نداشتن اطلاعات کافی، نداشتن اطلاعات درست، داشتن اطلاعات غلط، آمارهای نادرست، مشورت نکردن، لجبازی کردن، مشورت با افرادی که برای مشورت مناسب نیستند، به روز نبودن، برنامهریزی بلندمدت نداشتن، تک روی و فقط تکیه بر خود کردن، مقاومت در برابر تغییر رویه و نداشتن نقشه دوم. البته بعضی وقتها ترس بجا هست و بیشتر اوقات ترس ناشی از قیاسهای اشتباه ماست.
فکر نکردن بهش یکی از بهترین کارهاست. من تو زندگیم یاد گرفتم که تو هر چیزی حساس یا نگران باشم قطعا برایم نتیجه بدی بدست میآید. بنابراین سعی کردم که دیدم را عوض کنم و به همه چیز نگرش مثبت داشته باشم.
شکست بخورید!
وقتی شکست خوردید و شکست خوردید و شکست خوردید میبینید که دنیا به آخر نمیرسد!