در گفتگو با افراد مختلف متوجه شدهام وقتی دربارهٔ موفقیت صحبت میکنند، عمدتاً یکی از پنج مفهوم زیر را برای آن در نظر میگیرند:
۱) رسیدن به اهداف: مثلاً فردی هدفش این است که در کنکور کارشناسی ارشد قبول شود و وقتی در رشته و دانشگاه موردنظر قبول میشود، این از نظر او موفقیت محسوب میشود.
۲) داشتن دستاورد: دستاورد را معمولاً یکی از این هفت چیز میدانند: ثروت، قدرت، شهرت، جایگاه اجتماعی، جاه و مقام، محبوبیت و دانش. دستاوردها را معمولاً به صورت کمی میسنجند و عمدتاً جنبه مقایسهای دارد. مثلاً کسی که در اینستاگرام دو میلیون فالوئر دارد نسبت به کسی که صد هزار فالوئر دارد، محبوبتر و موفقتر در نظر گرفته میشود.
۳) داشتن احساس خوب: منظور از احساس خوب این است که فرد در مجموع نسبت به خودش، زندگیاش، روابطش، شغلش، خانوادهاش و اطرافیانش احساس خوشایندی دارد و حسی از رضایتمندی را در زندگی تجربه میکند. مثلاً مادری که فرزند یک کودک است و از مادر بودن خود احساس خوبی دارد، خودش را موفق میداند.
۴) معنادار بودن زندگی: منظور این است که فرد برای خود معنا و مقصودی در زندگی قائل باشد و کاری را انجام بدهد که برای او معنادار است. یعنی بداند حضور او در این دنیا تفاوتی ایجاد میکند و با مأموریتی پا به این دنیا گذاشته است. مثلاً پزشکی که در مناطق محروم بیماران را رایگان ویزیت میکند، ممکن است موفقیت خود را در شاد کردن دل محرومان تعریف کند.
۵) پایبندی به ارزشها: ممکن است فردی موفقیت را در این بداند که در طول زندگی به یک سری اصول و ارزش پایبند است. منظور از ارزش خط قرمزهایی است که حاضر نیستیم از آنها عبور کنیم. مثلاً ممکن است فردی تاجر باشد و رعایت صداقت را برای خود یک ارزش بداند. این فرد حتی ممکن است به دلیل رعایت صداقت در برخی معاملات ضرر کند اما همین که ارزشهایش را زیر پا نمیگذارد، برایش موفقیت است.
برای من موفقیت تلفیقی از این تعاریف هست و به نظرم با یکدیگر منافاتی ندارند. یعنی در عین حال که میتوانیم به اهدافمان برسیم و دستاورد داشته باشیم، میتوانیم احساس خوبی به زندگیمان داشته باشیم، کارهای بامعنا انجام دهیم و به ارزشهایمان هم پایبند بمانیم.
به نظر میرسد در نیمه اول عمر عمدتاً دو تعریف اول برای افراد پررنگتر است اما با شروع نیمه دوم عمر، سه مورد بعدی پررنگتر میشود.
در هر صورت همانطور که آلن دوباتن فیلسوف سوئیسی در سخنرانی تد خود با نام فلسفهای مهربانتر و ملایمتر از موفقیت (A Kinder and Gentler Philosophy of Success) هم میگوید: «بهتر است مطمئن شویم تعریف شخصی خودمان از موفقیت را داریم».
به نظر من هم مهم است که تعریفی که از موفقیت داریم را خودمان به آن رسیده باشیم و با آن تعریف حالمان خوب باشد.
به بیان دیگر ما تعریف درست و نادرست از موفقیت نداریم بلکه تعریف مؤثر و غیرمؤثر داریم. یک تعریف ممکن است برای من مؤثر باشد و برای فرد دیگری نه. ممکن است تعریفی که من از موفقیت دارم حال فرد دیگری را خراب کند و برعکس چون ما نظام ارزشی، مأموریتها و مدلهای ذهنی متفاوتی داریم.
پس خوب است که تعریف خودمان از موفقیت را پیدا کنیم.